معرفی ادبیّات داستانی نوین افغانستان، مصادف است با پایهگذاری سازمانهای ادبی و آموزشی
ادب داستانی در افغانستان
معرفی ادبیّات داستانی نوین افغانستان، مصادف است با پایهگذاری سازمانهای ادبی و آموزشی
چکیده
محمود طرزی، سردبیر دوهفتهنامهی سراجالأخبار افغانیّه، به چاپ ترجمههای اشعار متنوع خارجی و نیز شماری رمان از زبانهای بیگانه، کمر همّت بست. این کوشش وی، آغاز راه ادب داستانی در افغانستان شمرده میشود. در این مقاله، به کوتاهی نویسندگان افغانستان و رویکردهای ادبی ایشان بازگو میشود.
تعداد کلمات: 2411 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه
محمود طرزی، سردبیر دوهفتهنامهی سراجالأخبار افغانیّه، به چاپ ترجمههای اشعار متنوع خارجی و نیز شماری رمان از زبانهای بیگانه، کمر همّت بست. این کوشش وی، آغاز راه ادب داستانی در افغانستان شمرده میشود. در این مقاله، به کوتاهی نویسندگان افغانستان و رویکردهای ادبی ایشان بازگو میشود.
تعداد کلمات: 2411 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه
نویسنده: شاهولی احمدی
برگردان: پیمان متین
برگردان: پیمان متین
معرفی ادبیّات داستانی نوین افغانستان، مصادف است با پایهگذاری سازمانهای ادبی و آموزشی، یعنی مدرسهی حبیبه (q.v) و انجمن ادبی، و نیز انتشار دوهفتهنامهی سراجالأخبار افغانیّه به سردبیری محمود طرزی در اوایل قرن بیستم میلادی. علاوه بر سرمقالهها، اخبار و تفاسیر سیاسی و اجتماعی، سراجالاخبار، قطعات فراوانی از شعر و داستان کوتاه را نیز شامل میشد. طرزی به امید ایجاد یک آگاهی جدید ادبی، به قیاس رویکردهای متداول نسبت به آنچه وی آن را داستانهای «غربی» و «شرقی» خطاب میکرد تحت عنوان «ادبیّات چیست؟»، پرداخت و آشکارا به تبلیغ و اشاعهی سبکها و الگوهای غربی اهتمام ورزید. وی متذّکر گردید که داستانپردازی سنّتی (قصه، افسانه، و روایت) برای بیان موضوعاتی که از طریق سبکهای اروپایی نظیر رمان و داستان کوتاه میتوان به آنها پرداخت، چندان کفایت نمیکند (1). برای رسیدن به این مقصود، وی به چاپ ترجمههای اشعار متنوع خارجی و نیز شماری رمان از زبانهای بیگانه، کمر همّت بست. درحالی که ارزیابی میزان تأثیر شخص طرزی در صحنهی فرهنگی افغانستان در اوایل قرن بیستم میلادی، به دشواری میسر است، اما سراجالاخبار اولین و مهمترین تریبون آزاد جهت اشاعهی گرایشهای نوین در ادبیّات داستانی افغانستان به حساب میآید (2).
محمد حسین که از هند بازگشته بود و به عنوان مدرس در مدرسهی حبیبیه مشغول به کار بود، جهاد اکبر را نوشت که هم اکنون اولین قطعه در ادبیّات داستانی افغانستان شمرده میشود. همان طور که از عنوان کتاب برمیآید، داستانی است از مبارزات مجاهدان افغان علیه انگلستان در قرن نوزدهم میلادی. قدری پس از او، دیگر نویسندهی دور از میهن در هند، داستانی به نام تصویر عبرت که از لحاظ ساختار، مستحکمتر و از نظر توصیف، غنیتر بود، به چاپ رسانید. کار قابل توجه دیگر درخصوص ادبیّات داستانی در این دوره، جشن استقلال در بولیویا نوشتهی مرتضی احمد میباشد. این داستان در اصل به زبان انگلیسی نگاشته شده و سریعاً به فارسی برگردانده و به شکلی کوتاهشده در سال 1926 م. انتشار یافت.
در پی قتل امیر حبیب الله (q.v) در سال 1919 م.، ولد و جانشین امان الله (q.v)، تلاش کرد تا چهرهی فرهنگی و ادبی غالب را، به نفع حکومت خویش، سوق دهد. افزون بر این، وی تلاشی بس وسیعتر از پدرش در راه اصلاحات عدیدهی فرهنگی و اجتماعی، به خرج داد. به عنوان بخشی از این برنامهها، چندین روزنامه و مجلهی رسمی و نیمه رسمی در کابل و سایر استانها طیّ دههی 1920 م.، شروع به فعالیت نمودند (3). گرچه تمامی آنها صرفاً به قطعاتی از اشعار و داستانها اکتفا میکردند، اما تنها نسیم سحر و معرّف معارف (که بعدها به آینهی عرفان و عرفان q.v، تغییر نام داد) بودند که عمدتاً مطبوعات ادبی محسوب میشدند. اولین آثار در زمینهی ادبیّات داستانی در افغانستان به این دهه برمیگردد.
در سال 1919 م.، محمد حسین که از هند بازگشته بود و به عنوان مدرس در مدرسهی حبیبیه مشغول به کار بود، جهاد اکبر را نوشت که هم اکنون اولین قطعه در ادبیّات داستانی افغانستان شمرده میشود. همان طور که از عنوان کتاب برمیآید، داستانی است از مبارزات مجاهدان افغان علیه انگلستان در قرن نوزدهم میلادی. قدری پس از او، دیگر نویسندهی دور از میهن در هند، داستانی به نام تصویر عبرت که از لحاظ ساختار، مستحکمتر و از نظر توصیف، غنیتر بود، به چاپ رسانید. کار قابل توجه دیگر درخصوص ادبیّات داستانی در این دوره، جشن استقلال در بولیویا نوشتهی مرتضی احمد میباشد. این داستان در اصل به زبان انگلیسی نگاشته شده و سریعاً به فارسی برگردانده و به شکلی کوتاهشده در سال 1926 م. انتشار یافت. (4) لوحهی وفا نوشتهی غلام حضرت شایق جمال و کتاب آموزشی ندای طلبهی معارف نوشتهی محی الدین انیس نیز در این دوره چاپ گردیدند. منظور کردن فزایندهی تفاسیر اجتماعی در آثار اولیهی ادبیّات داستانی که لحن و شیوهی آنها آرمانگرا (5) و رؤیایی (6) بود، برمیگردد به تحولات محیط سیاسی کشور. از طرفی این آثار، سهم بسزایی در آسان کردن نثر پارسی که تا آن موقع با برتری شیوههای مکلّف کلاسیک همراه بود، داشت.
سرنگونی امانالله طیّ شورش سال 1929 م. و غصب حاکمیت از سوی محمد نادر (1929-33 م.) و پسرش محمد ظاهر (1933-73 م.). برههای از خلاقیتهای قابل ذکر ادبی را در افغانستان به دنبال داشت. از یک سو، حاکمان جدید، فعالیتهای مستقل ادبا را با اعمال فشار مهار کرده، و از دیگر سو مراکز فرهنگی خاصی نظیر «انجمن ادبی» و «انجمن تاریخ» تحت حمایت قرار گرفته و همچنین آموزش همگانی و مطبوعات به میزانی بیسابقه، گسترش مییافت (7).
حکومت در تثبیت قشری از روشنفکران فعال و بارور - اگرچه عمدتاً دنبالهرو بودند- و در راستای زمینههای لازم ادبی و فرهنگی طی این دوره، موفق بود.
سرتاسر دههی 1930 و 1940 م.، علاوه بر نشر داستانهای کوتاه، شاهد چاپ شماری از رمانها و حکایتهای (8) بلندتر در ستون جراید بوده است. پانزده سال قبل نوشتهی ملکزاده، یکی از اولین تلاشهای موفق، جدا از فضای کلی رمانتیک حاکم بر نثر داستانی دهههای پیشین، محسوب میگردد. شام تاریک و صبح روشن نوشتهی ابراهیم عالمشاهی یکی دیگر از داستانهای موفق این دوره میباشد. این داستانها در کنار آثاری چون: بیگم از سلیمان علی جغوری، فیروز از گل محمد ژوندی، خنجر از جلال الدین خوشنوا، و در جست و جوی کیمیا از امین الدین انصاری، غالباً به روال آموزشی و واضحاً پنددهنده، به رشتهی تحریر درآمدهاند (9). این نمونهها از ادبیّات منثور داستانی، غالباً از روابط اجتماعی مرسوم انتقاد کرده، نویسندگان آنها هوادار اصلاح و توسعهی اقتصادی زیر لوای دولت بوده اند.
دو نویسنده متنفذ در مقولهی ادبیّات منثور داستانی طی دههی 1940 و 1950 م. عبارت بودند از نجیب الله توروایانا و عبدالرحمن پژواک. داستانهای موفقتر توروایانا، حکایتهای تقریباً تاریخی وی بود؛ داستانهایی که خبر از تعلق خاطر مولف به میراث شکوهمند گذشته میداد. شخصیتهای قصههای او عبارتند از اشخاصی چون محمد غزنوی، محمد خوارزمشاه و پسرش جلال الدین که در مقابل یورش مغولان مقاومت میکردند. درست همانند افغانهای مرزنشین که با موفقیت علیه حاکمان مغولتبار هند، جنگیدند. همان گونه که مجموعه داستانهای کوتاه پژواک به نام افسانههای مردم (1957 م.) نشان میدهد، قصههای مردمی، حکایتهای عامیانه، افسانهها و ماجراهای عشقی (10)، مؤلفههای اصلی نثرِ اساساً تغزلی وی را تشکیل میدهند.
بیشتر بخوانید :دیدار از همسایه شیرین زبان
رمان در پای نسترن (1952 م.) نوشتهی عزیزالرحمن فتحی، نقش بسزایی در اعتلای ادبیّات داستانی افغانستان داشته است؛ هرچن که این داستان در ادغام صحنههای حکایت و یکی ساختنِ ساختارِ خمیرمایهی قصه، توفیق چندانی نداشته و سرشار از قطعات غیرضروری میباشد اما اثر فتحی درک بهتری را از ادبیّات منثور داستانی افغانستان نسبت به همعصران و اسلافش ارائه میدهد (11). پیشقدمی فتحی از سوی نویسندگان جوانتر آن دوره دنبال شد. نویسندگانی چون: شفیع رهگذر، حبیب الله بهجت، عبدالاحمد ادا، غلامحسین فعال، موسی نهمت و حسن غمین. نویسندهی پرکار در زمینهی ادبیّات داستانی در آن دوره، موسی همت بود که نخستین گلچین داستانهای کوتاه معاصر در افغانستان به نام پیمانه (گوبلت، 1963 م.) را تدوین نمود. از اواخر دههی 1950 م. زنان افغان به طور روزافزون به جرگهی داستاننویسان پیوستند. رقیه ابوبکر، نفیسه مبارز، ماگه رحمانی و ملالی موسی، در میان بقیهی افراد، پیشگامان نویسندگان زن، و مسبب معرفی موضوعات و مباحثی چون به انزوا کشیده شدن زنان در جامعه و فراخوان بهبود تحصیلات و منزلت زنان، محسوب میشوند.
سال 1964 م.، نقطه عطفی در ادبیّات داستانی معاصر افغانستان به شمار میرود. بسط قانون اساسی جدید که نشر آزاد مطبوعات را مجاز میشمرد، چهرههای ادبی را در یافتن تریبونهای مستعدّ برای اشاعهی آثارشان و به تبع آن تثبیت داستاننویسی منثور، یاری رساند. با ایجاد جوّ جدید در مراودات افغانستان با همسایگانش، کتب چاپ خارج، به ویژه از ایران، وارد کشور میشد. از این طریق، گرایشهای جدید ادبی در ایران و نیز تأثیر آثار ادبی ترجمه شده به تعداد خوانندگان بالقوهی متون ادبی به طرزی محسوس در سرتاسر کشور رو به تزاید نهاد. به دنبال توسعهی سریع لایههای اجتماعی در شهرها، و برداشتی نو از اوقات فراغت، اشکال نوظهورِ ادبیّات داستانی منثور، فرصتی دوچندان برای خودنمایی یافتند.
در خلال دههی 1960 م.، زمانی که تب رماننویسی به میزان زیادی فروکش کرد، داستان کوتاه به سرعت رشد کرده، تغییرات کیفی شگفتانگیزی را از سر گذرانید. تقریباً تمامی روزنامهها و مجلات معتبر و پرتیراژ، حداقل در هر شماره، یک داستان کوتاه به چاپ میرساندند. نویسندگانی که آرزوی طبع و نشر سریع آثارشان را داشتند، انگیزهای قوی جهت نگارش داستان کوتاه به جای رمان مییافتند. بدین ترتیب، بسیاری از نویسندگان، چه آنها که شناخته شده بودند و چه جوانترها، تلاشی جدّی در این زمینه از خود بروز داده، ضوابطی نو ارائه کردند و به دنبال ارائهی تکنیکهای بدیع در داستانسرایی برآمدند. آن طور که پیداست رجعتی آشکار به سوی مکتب رئالیست در داستاننویسی دههی 1960 م. وجود داشته، هر چند که به سختی تعریفی دقیق از رئالیسم توسط حامیان آن، صورت میگرفت. برخی بر ارائهی تصویری نمادین از حقایق اجتماعی تأکید داشتند، درحالی که سایرین طرفدار اتخاذ رویکردی نقادانه نسبت به واقعیتها، بودند. یکی از نمایندگان مهم داستاننویسیِ واقعگرا، اسدالله حبیب (متولّد 1941 م.) بود. وی تحصیلاتش را در اتحاد شوروی سپری کرده و با دقت تمام رئالیسم سوسیالیست روسیه را ترسیم نموده است. این شکلی از داستانسرایی بود که او احساس قرابت بیحدّ و حصری با آن میکرد و توسط آن، علقههای عقیدتی خویش را به بهترین شکل بیان میداشت. علاوه بر داستانهای کوتاهش، اولین رمان او به نام سپیداندام (1965 م.) در وهلهی اول یک قصهی عاشقانه، پهلوانی، مدافع نیکنامی، و معترض به روابط ملوک الطوایفی و هرزگیهای دولتی میباشد. دیگر داستاننویس مطرح در دههی 1960 م. اکرم عثمان (متولّد 1937 م.) است. شیوهی خاص نگارش عثمان، بیانگر تعریف کاملاً متفاوت او از «رئالیسم» در قیاس با یار هم مسلک وی یعنی حبیب میباشد. وی نوعی مباهات به گذشتهها را بر پایهی موثق و متقن، و نه التقاط با جنبههای مختلف و سراسر بیگانه زندگی نوین به کار میبندد. به عنوان نمونه، داستانهای موفقتر وی همچون مردها را قول است و وقتی که نیها گل کند، اساساً به شهر کابل در قدیم پرداخته است. شخصیتهای وی غالباً برخاسته از طبقات پایین و متوسط اجتماع بوده و قهرمانان داستانهایش اصولاً افرادی پراحساس، رؤیایی، جوانمرد، شهره به کرم، شجاعت، خوشقولی و ثابتپیمان هستند. هرچند نکات ناهمخوان در شخصیت پردازیهای عثمان قابل تشخیص است و زیرساختها و صحنههای عریانش گه گاه چندان موفق نیست، اما اسلوب داستانسرایی وی بیعیب و نقص و یک سر و گردن برتر از سایر نویسندگان رئالیست میباشد.
باری، برجستهترین و پرکارترین چهره در ادبیّات داستانی معاصر افغانستان کسی نیست مگر اعظم رهنورد زریاب (متولّد 1945 م.). وی نوشتن داستانهای کوتاه را از دههی 1960 م.، زمانی که از ادبیّات نوگرای غرب و نیز مکاتب روانکاوی و اصالت وجود (12) سردرآورد و خود را چون نویسندهی پیشگام بازشناخت، آغاز نمود. چهار مجلد از داستانهای کوتاه وی نیز به رشتهی تحریر درآورده است. سبک پیچیدهی نگارش وی در نقشها و پندارها (1970 م.) همچون قطعاتی است بیشمار که مضامین داستان را گنگ و نامفهوم میسازد. داستان، کلاّ شرح سفری است عجیب و پرماجرا در صیغهی اول شخص مفرد. در سراسر داستان خواننده مدام با شخصیتهایی مواجه است که در حال جا عوض کردنند، و راوی توأماً آنها را به صورت «من» و «آن دیگری» معرفی میکند. «آن دیگری» گاه در نقش سایهی «من» و گاه در نقش اندیشمندی بادهگسار، شاعری سرگشته، یک آدمکش (که در ضمن شبیه به قربانیاش میباشد)، یک عاشق، معلمی یکه و تنها، و یک مهاراجهی هندی، ظاهر میشود. قرابتی شدید بین این رمان و بوف کور (q.v) هدایت و تأثیر این نویسنده بر رهنورد، مشاهده میگردد.
علیرغم منابع بالنسبه وسیع در این زمینه، ادبیّات رسمی و مباحثات زیباشناختی نتوانست پایگاهی مستحکم به عنوان صدای غالب در ادبیّات داستانی افغانستان برای خود بنا کند. چندین انجمن ادبی مستقل (کانونها) به دور از اتحادیه نویسندگان، و یا صرفاً در حاشیهی آن، در اواخر دههی 1980 م.، اعلام هویت نمودند. از آن پس بود که نوگرایانی گمنام همچون اسپوژمی زریاب (متولّد 1946 م.) مجموعه داستانهایی کوتاه به نامهای شرنگ شرنگ زنگها (1988 م.) و دشت قابیل (1989 م.) و رمانی تحت عنوان در کشوری دیگر را انتشار دادند. مؤلفهی بارز داستانسرایی او، روایت صریح میباشد، که ابزاری است نمادین از برای مدرنیستها که ناخودآگاه توسط زنان نویسنده به کار رفته و از آن بیشتر در «نوشتار زنانه» استفاده میشود تا روایتنگاری بیواسطه سنّتی. نویسنده نوخاسته، قادر مرادی نیز از این ابزار در کنار به کارگیری مونولوگهای درونی، سود جسته است. داستانهای کوتاه او در مجموعههای شبی که باران میبارید (1989 م.) و صدایی از خاکستر (1996 م.)، نمونههایی از حکایتهای پیچیدهی مدرنیستی بود که در عین حال بازتاب و پاسخی است به حقیقت جنگ و تباهی محیط پیرامونی نویسنده.
تهاجم شوروی در سال 1979 م.، تأثیری نابرابر بر تولید و استقبال ادبی در افغانستان برجای گذاشت. همچنان که مقاومت ضدّ روس در طی دههی 1980 م. حدّت میگرفت، ادبیّات صحنهی رقابتهای شدید سیاسی بود. عقاید آرمانی و حیاتی نظیر «مسئولیت» و «متابعت»، از لحاظ عقیدتی، ابعاد عینی به خودگرفته و به وضوح یا به عنادِ با دولت و یا مساعدتِ با وی میپرداختند؛ که این موضوع نیز به سهم خود در ایجاد نهادهای فرهنگی و مؤسسات ادبی فعال در راستای ترویج سیاستهای رسمی حکومت مثمر بود (13). بسیاری از نویسندگان جدید و قدیم، در آغاز به چنین نهادهایی از جمله اتحادیهی نویسندگان افغانستان پیوستند که آشکارا از الگوهای روسی، اقتباس شده بود. در یک چنین فضای فرهنگی بود که اسدالله حبیب، نویسندهی بانفوذ و ریاست آتی اتحادیهی نویسندگان، داستانهای کوتاهی مثل آخرین آرزو (1984 م.) و دختری با پیراهن سفید (1985 م.) را منتشر ساخت، که هر دو مملوّ از قصه از خودگذشتگیهای قهرمانان حماسی داستان میباشد، که مصمّم به صیانت از «مجاهدت تودهی مردم» در قبال «قوای متخاصم» هستند. همان طور که انتظار میرفت شخصیتها به طور کامل و جامع ارائه نشده، بخوبی پرداخت نگردیده، و کاملاً جانیفتادند. تأکید بر فِرَق به جای شخصیت فردی، عملکرد آنها را تحتالشعاع روابط اجتماعی قرار داده است. چنین گرایش قابل مشاهدهای را میتوان در آثار مریدان حبیب مثل کریم میثاق، حسین فخری، ببرک ارقند، و قدیر حبیب در میان سایرین، بازشناخت.
علیرغم منابع بالنسبه وسیع در این زمینه، ادبیّات رسمی و مباحثات زیباشناختی نتوانست پایگاهی مستحکم به عنوان صدای غالب در ادبیّات داستانی افغانستان برای خود بنا کند. چندین انجمن ادبی مستقل (کانونها) به دور از اتحادیه نویسندگان، و یا صرفاً در حاشیهی آن، در اواخر دههی 1980 م.، اعلام هویت نمودند. از آن پس بود که نوگرایانی گمنام همچون اسپوژمی (14) زریاب (متولّد 1946 م.) مجموعه داستانهایی کوتاه به نامهای شرنگ شرنگ زنگها (1988 م.) و دشت قابیل (1989 م.) و رمانی تحت عنوان در کشوری دیگر را انتشار دادند. مؤلفهی بارز داستانسرایی او، روایت صریح میباشد، که ابزاری است نمادین از برای مدرنیستها که ناخودآگاه توسط زنان نویسنده به کار رفته و از آن بیشتر در «نوشتار زنانه» (15) استفاده میشود تا روایتنگاری بیواسطه سنّتی. نویسنده نوخاسته، قادر مرادی نیز از این ابزار در کنار به کارگیری مونولوگهای درونی، سود جسته است. داستانهای کوتاه او در مجموعههای شبی که باران میبارید (1989 م.) و صدایی از خاکستر (1996 م.)، نمونههایی از حکایتهای پیچیدهی مدرنیستی بود که در عین حال بازتاب و پاسخی است به حقیقت جنگ و تباهی محیط پیرامونی نویسنده.
در دههی 1980 م. بسیاری از نویسندگان افغان، جلای وطن را اختیار کردند. برخی فعالانه به جنبش مقاومت پیوسته و با ارائهی ادبیّات مقاومت به حمایت معنوی همه جانبه از آن پرداختند؛ که از لحاظ مفاهیم ساختاری، اندکی با آنچه در داخل کشور ارائه میشد، متفاوت بود. از موارد استثناء، میتوان به مریم محبوب و ذلمی باباکوهی در غرب و چندین نویسندهی دیگر در ایران و پاکستان، از جمله سرور آذرخش، خالد نویسا، باقر عادلی و سید اسحاق شجاعی، اشاره کرد. اینها بیشتر سعی در کشف پیچیدگی محیط زندگیشان در غربت، آوارگیها و بیخانمانیها دارند. در این خصوص، رمان آوار شب (1998 م.) نوشتهی آذرخش و مجموعه داستانهای مرادی به نام رفتهها برنمیگردند (1998 م.)، از جایگاهی ویژه برخوردار است.
بازگشت قدرت به دست گروههای مقاومت در کابل به سال 1992 م. هرج و مرج و جنگ و جدال داخلی را دامن بخشید. مراکز و ارگانهای ادبی و فرهنگی، یکی پس از دیگری منحل شد و برای نویسندگان تلاش برای امرار حداقل معاش، حیاتیتر از خلق آثار ادبی محسوب میگردید. چه فراوان نویسندگانی که مأیوس و ناامید وطن را ترک نمودند. ظهور شبهنظامیان طالبان از سال 1994 م. به این روند سرعت بخشید. سمت و سوی آیندهی ادبیّات معاصر افعانستان نامعلوم است، با این حال، آنچه واضح است اینکه گه گاه بحرانهای تاریخی، علامتی است از برای دیدی مثبت بر واقعیت هستی در داستانهای مکتوب. آثار نویسندگان نوظهور، چه در داخل کشور و چه خارج از آن، به طور روزافزون حاکی از شناخت نویسندگان افغان از این موضوع است که: اهتمام به نقش آفرینی در یک داستان به معنای هستی است و بودن، و ترک داستان و داستانسرایی، نشان از نیستی و نابودی.
پینوشتها:
1- طرزی، صص 721-27.
2- رضوی، صص 22-30؛ پویا، فارابی، 1988 م.، صص 68-72؛ همو 1996 م.، صص 23-27.
3- پورهادی، صص 29-30.
4- بیژن، صص 7-16.
5- idealist.
6- romantic.
7- فرهنگ، ج 1، صص 448-61.
8- novella.
9- ناظمی، صص 22-23.
10- romance.
11- گل کوهی، صص 17-23.
12- غنی، ص 447؛ پدرام، صص 20-22.
13- existentialism.
14- ابدالی، صص 70-72.
15- Spožmay.
16- écriture féminine.
مآخذ
الف- فارسی
- بیژند، ف.، نخستین داستانهای معاصر وی، کابل، 1367 ش./ 1988 م.
- همو، «چند نکته دربارهی وضعیت داستاننویسی در کشور ما»، ژوندون، س 8، ش 1، 1368 ش./ 1989 م.، صص 15-46.
- پدرام، ل.، «بوی خوش باغستان یوش در افغانستان»، آدینه، آبان 1370 ش./ نوامبر 1991 م.، ش 64، صص 18-24.
- پویا فارابی، ع.، «نگارشی بر مقدمات ادبیّات معاصر فارسی افغانستان»، در سبک و مکتب درادبیّات، کابل، 1367 ش./ 1988 م.، صص 41-76.
- همو، «زمینههای نوگرایی و دیگرگونی ادبیّات معاصر فارسی دری»، نقد و آرمان، ش 2، 1995، صص 8-22؛ ش 3، 1996، صص 8-31.
- رضوی، ع.، نثر دری افغانستان، سی قصّه، تهران، 1356 ش./ 1977 م. .
- طرزی، م.، مقالات محمود طرزی در سراج الاخبار افغانیه، به تصحیح ر. فرهادی، کابل، 1356 ش./ 1977 م. .
ب- لاتین
- F. Abdali, "The Tawr [April] Revolution and Revolutionary Literature in Afghanistan", Afghanistan Quartely 36/1, 1983, pp. 70-75.
- A Ghani, "The Persian Literature of Afghanistan, 1911-1978", in E Yarshater, ed., Persian Literature, Albany, N. Y. 1988, pp. 428-53.
- L. Nazemi, "Die modern prosa in Dari", in Geerken, ed., Modern Erzähler der Welt: Afghanistan, Tbingen and Basel, 1977, pp. 8-26.
- E. Pourhade, "Afghanistan's press and its Literary In fluence, 1897-1969", Afghanistan Journal 3/1, 1976, pp. 28-35.
منبع مقاله: گروه نویسندگان، (1391) ادبیّات داستانی در ایران زمین، ترجمه پیمان متین، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم.
سال 1964 م.، نقطه عطفی در ادبیّات داستانی معاصر افغانستان به شمار میرود. بسط قانون اساسی جدید که نشر آزاد مطبوعات را مجاز میشمرد، چهرههای ادبی را در یافتن تریبونهای مستعدّ برای اشاعهی آثارشان و به تبع آن تثبیت داستاننویسی منثور، یاری رساند. با ایجاد جوّ جدید در مراودات افغانستان با همسایگانش، کتب چاپ خارج، به ویژه از ایران، وارد کشور میشد. از این طریق، گرایشهای جدید ادبی در ایران و نیز تأثیر آثار ادبی ترجمه شده به تعداد خوانندگان بالقوهی متون ادبی به طرزی محسوس در سرتاسر کشور رو به تزاید نهاد. به دنبال توسعهی سریع لایههای اجتماعی در شهرها، و برداشتی نو از اوقات فراغت، اشکال نوظهورِ ادبیّات داستانی منثور، فرصتی دوچندان برای خودنمایی یافتند.
در خلال دههی 1960 م.، زمانی که تب رماننویسی به میزان زیادی فروکش کرد، داستان کوتاه به سرعت رشد کرده، تغییرات کیفی شگفتانگیزی را از سر گذرانید. تقریباً تمامی روزنامهها و مجلات معتبر و پرتیراژ، حداقل در هر شماره، یک داستان کوتاه به چاپ میرساندند. نویسندگانی که آرزوی طبع و نشر سریع آثارشان را داشتند، انگیزهای قوی جهت نگارش داستان کوتاه به جای رمان مییافتند. بدین ترتیب، بسیاری از نویسندگان، چه آنها که شناخته شده بودند و چه جوانترها، تلاشی جدّی در این زمینه از خود بروز داده، ضوابطی نو ارائه کردند و به دنبال ارائهی تکنیکهای بدیع در داستانسرایی برآمدند. آن طور که پیداست رجعتی آشکار به سوی مکتب رئالیست در داستاننویسی دههی 1960 م. وجود داشته، هر چند که به سختی تعریفی دقیق از رئالیسم توسط حامیان آن، صورت میگرفت. برخی بر ارائهی تصویری نمادین از حقایق اجتماعی تأکید داشتند، درحالی که سایرین طرفدار اتخاذ رویکردی نقادانه نسبت به واقعیتها، بودند. یکی از نمایندگان مهم داستاننویسیِ واقعگرا، اسدالله حبیب (متولّد 1941 م.) بود. وی تحصیلاتش را در اتحاد شوروی سپری کرده و با دقت تمام رئالیسم سوسیالیست روسیه را ترسیم نموده است. این شکلی از داستانسرایی بود که او احساس قرابت بیحدّ و حصری با آن میکرد و توسط آن، علقههای عقیدتی خویش را به بهترین شکل بیان میداشت. علاوه بر داستانهای کوتاهش، اولین رمان او به نام سپیداندام (1965 م.) در وهلهی اول یک قصهی عاشقانه، پهلوانی، مدافع نیکنامی، و معترض به روابط ملوک الطوایفی و هرزگیهای دولتی میباشد. دیگر داستاننویس مطرح در دههی 1960 م. اکرم عثمان (متولّد 1937 م.) است. شیوهی خاص نگارش عثمان، بیانگر تعریف کاملاً متفاوت او از «رئالیسم» در قیاس با یار هم مسلک وی یعنی حبیب میباشد. وی نوعی مباهات به گذشتهها را بر پایهی موثق و متقن، و نه التقاط با جنبههای مختلف و سراسر بیگانه زندگی نوین به کار میبندد. به عنوان نمونه، داستانهای موفقتر وی همچون مردها را قول است و وقتی که نیها گل کند، اساساً به شهر کابل در قدیم پرداخته است. شخصیتهای وی غالباً برخاسته از طبقات پایین و متوسط اجتماع بوده و قهرمانان داستانهایش اصولاً افرادی پراحساس، رؤیایی، جوانمرد، شهره به کرم، شجاعت، خوشقولی و ثابتپیمان هستند. هرچند نکات ناهمخوان در شخصیت پردازیهای عثمان قابل تشخیص است و زیرساختها و صحنههای عریانش گه گاه چندان موفق نیست، اما اسلوب داستانسرایی وی بیعیب و نقص و یک سر و گردن برتر از سایر نویسندگان رئالیست میباشد.
باری، برجستهترین و پرکارترین چهره در ادبیّات داستانی معاصر افغانستان کسی نیست مگر اعظم رهنورد زریاب (متولّد 1945 م.). وی نوشتن داستانهای کوتاه را از دههی 1960 م.، زمانی که از ادبیّات نوگرای غرب و نیز مکاتب روانکاوی و اصالت وجود (12) سردرآورد و خود را چون نویسندهی پیشگام بازشناخت، آغاز نمود. چهار مجلد از داستانهای کوتاه وی نیز به رشتهی تحریر درآورده است. سبک پیچیدهی نگارش وی در نقشها و پندارها (1970 م.) همچون قطعاتی است بیشمار که مضامین داستان را گنگ و نامفهوم میسازد. داستان، کلاّ شرح سفری است عجیب و پرماجرا در صیغهی اول شخص مفرد. در سراسر داستان خواننده مدام با شخصیتهایی مواجه است که در حال جا عوض کردنند، و راوی توأماً آنها را به صورت «من» و «آن دیگری» معرفی میکند. «آن دیگری» گاه در نقش سایهی «من» و گاه در نقش اندیشمندی بادهگسار، شاعری سرگشته، یک آدمکش (که در ضمن شبیه به قربانیاش میباشد)، یک عاشق، معلمی یکه و تنها، و یک مهاراجهی هندی، ظاهر میشود. قرابتی شدید بین این رمان و بوف کور (q.v) هدایت و تأثیر این نویسنده بر رهنورد، مشاهده میگردد.
علیرغم منابع بالنسبه وسیع در این زمینه، ادبیّات رسمی و مباحثات زیباشناختی نتوانست پایگاهی مستحکم به عنوان صدای غالب در ادبیّات داستانی افغانستان برای خود بنا کند. چندین انجمن ادبی مستقل (کانونها) به دور از اتحادیه نویسندگان، و یا صرفاً در حاشیهی آن، در اواخر دههی 1980 م.، اعلام هویت نمودند. از آن پس بود که نوگرایانی گمنام همچون اسپوژمی زریاب (متولّد 1946 م.) مجموعه داستانهایی کوتاه به نامهای شرنگ شرنگ زنگها (1988 م.) و دشت قابیل (1989 م.) و رمانی تحت عنوان در کشوری دیگر را انتشار دادند. مؤلفهی بارز داستانسرایی او، روایت صریح میباشد، که ابزاری است نمادین از برای مدرنیستها که ناخودآگاه توسط زنان نویسنده به کار رفته و از آن بیشتر در «نوشتار زنانه» استفاده میشود تا روایتنگاری بیواسطه سنّتی. نویسنده نوخاسته، قادر مرادی نیز از این ابزار در کنار به کارگیری مونولوگهای درونی، سود جسته است. داستانهای کوتاه او در مجموعههای شبی که باران میبارید (1989 م.) و صدایی از خاکستر (1996 م.)، نمونههایی از حکایتهای پیچیدهی مدرنیستی بود که در عین حال بازتاب و پاسخی است به حقیقت جنگ و تباهی محیط پیرامونی نویسنده.
تهاجم شوروی در سال 1979 م.، تأثیری نابرابر بر تولید و استقبال ادبی در افغانستان برجای گذاشت. همچنان که مقاومت ضدّ روس در طی دههی 1980 م. حدّت میگرفت، ادبیّات صحنهی رقابتهای شدید سیاسی بود. عقاید آرمانی و حیاتی نظیر «مسئولیت» و «متابعت»، از لحاظ عقیدتی، ابعاد عینی به خودگرفته و به وضوح یا به عنادِ با دولت و یا مساعدتِ با وی میپرداختند؛ که این موضوع نیز به سهم خود در ایجاد نهادهای فرهنگی و مؤسسات ادبی فعال در راستای ترویج سیاستهای رسمی حکومت مثمر بود (13). بسیاری از نویسندگان جدید و قدیم، در آغاز به چنین نهادهایی از جمله اتحادیهی نویسندگان افغانستان پیوستند که آشکارا از الگوهای روسی، اقتباس شده بود. در یک چنین فضای فرهنگی بود که اسدالله حبیب، نویسندهی بانفوذ و ریاست آتی اتحادیهی نویسندگان، داستانهای کوتاهی مثل آخرین آرزو (1984 م.) و دختری با پیراهن سفید (1985 م.) را منتشر ساخت، که هر دو مملوّ از قصه از خودگذشتگیهای قهرمانان حماسی داستان میباشد، که مصمّم به صیانت از «مجاهدت تودهی مردم» در قبال «قوای متخاصم» هستند. همان طور که انتظار میرفت شخصیتها به طور کامل و جامع ارائه نشده، بخوبی پرداخت نگردیده، و کاملاً جانیفتادند. تأکید بر فِرَق به جای شخصیت فردی، عملکرد آنها را تحتالشعاع روابط اجتماعی قرار داده است. چنین گرایش قابل مشاهدهای را میتوان در آثار مریدان حبیب مثل کریم میثاق، حسین فخری، ببرک ارقند، و قدیر حبیب در میان سایرین، بازشناخت.
علیرغم منابع بالنسبه وسیع در این زمینه، ادبیّات رسمی و مباحثات زیباشناختی نتوانست پایگاهی مستحکم به عنوان صدای غالب در ادبیّات داستانی افغانستان برای خود بنا کند. چندین انجمن ادبی مستقل (کانونها) به دور از اتحادیه نویسندگان، و یا صرفاً در حاشیهی آن، در اواخر دههی 1980 م.، اعلام هویت نمودند. از آن پس بود که نوگرایانی گمنام همچون اسپوژمی (14) زریاب (متولّد 1946 م.) مجموعه داستانهایی کوتاه به نامهای شرنگ شرنگ زنگها (1988 م.) و دشت قابیل (1989 م.) و رمانی تحت عنوان در کشوری دیگر را انتشار دادند. مؤلفهی بارز داستانسرایی او، روایت صریح میباشد، که ابزاری است نمادین از برای مدرنیستها که ناخودآگاه توسط زنان نویسنده به کار رفته و از آن بیشتر در «نوشتار زنانه» (15) استفاده میشود تا روایتنگاری بیواسطه سنّتی. نویسنده نوخاسته، قادر مرادی نیز از این ابزار در کنار به کارگیری مونولوگهای درونی، سود جسته است. داستانهای کوتاه او در مجموعههای شبی که باران میبارید (1989 م.) و صدایی از خاکستر (1996 م.)، نمونههایی از حکایتهای پیچیدهی مدرنیستی بود که در عین حال بازتاب و پاسخی است به حقیقت جنگ و تباهی محیط پیرامونی نویسنده.
در دههی 1980 م. بسیاری از نویسندگان افغان، جلای وطن را اختیار کردند. برخی فعالانه به جنبش مقاومت پیوسته و با ارائهی ادبیّات مقاومت به حمایت معنوی همه جانبه از آن پرداختند؛ که از لحاظ مفاهیم ساختاری، اندکی با آنچه در داخل کشور ارائه میشد، متفاوت بود. از موارد استثناء، میتوان به مریم محبوب و ذلمی باباکوهی در غرب و چندین نویسندهی دیگر در ایران و پاکستان، از جمله سرور آذرخش، خالد نویسا، باقر عادلی و سید اسحاق شجاعی، اشاره کرد. اینها بیشتر سعی در کشف پیچیدگی محیط زندگیشان در غربت، آوارگیها و بیخانمانیها دارند. در این خصوص، رمان آوار شب (1998 م.) نوشتهی آذرخش و مجموعه داستانهای مرادی به نام رفتهها برنمیگردند (1998 م.)، از جایگاهی ویژه برخوردار است.
بازگشت قدرت به دست گروههای مقاومت در کابل به سال 1992 م. هرج و مرج و جنگ و جدال داخلی را دامن بخشید. مراکز و ارگانهای ادبی و فرهنگی، یکی پس از دیگری منحل شد و برای نویسندگان تلاش برای امرار حداقل معاش، حیاتیتر از خلق آثار ادبی محسوب میگردید. چه فراوان نویسندگانی که مأیوس و ناامید وطن را ترک نمودند. ظهور شبهنظامیان طالبان از سال 1994 م. به این روند سرعت بخشید. سمت و سوی آیندهی ادبیّات معاصر افعانستان نامعلوم است، با این حال، آنچه واضح است اینکه گه گاه بحرانهای تاریخی، علامتی است از برای دیدی مثبت بر واقعیت هستی در داستانهای مکتوب. آثار نویسندگان نوظهور، چه در داخل کشور و چه خارج از آن، به طور روزافزون حاکی از شناخت نویسندگان افغان از این موضوع است که: اهتمام به نقش آفرینی در یک داستان به معنای هستی است و بودن، و ترک داستان و داستانسرایی، نشان از نیستی و نابودی.
پینوشتها:
1- طرزی، صص 721-27.
2- رضوی، صص 22-30؛ پویا، فارابی، 1988 م.، صص 68-72؛ همو 1996 م.، صص 23-27.
3- پورهادی، صص 29-30.
4- بیژن، صص 7-16.
5- idealist.
6- romantic.
7- فرهنگ، ج 1، صص 448-61.
8- novella.
9- ناظمی، صص 22-23.
10- romance.
11- گل کوهی، صص 17-23.
12- غنی، ص 447؛ پدرام، صص 20-22.
13- existentialism.
14- ابدالی، صص 70-72.
15- Spožmay.
16- écriture féminine.
مآخذ
الف- فارسی
- بیژند، ف.، نخستین داستانهای معاصر وی، کابل، 1367 ش./ 1988 م.
- همو، «چند نکته دربارهی وضعیت داستاننویسی در کشور ما»، ژوندون، س 8، ش 1، 1368 ش./ 1989 م.، صص 15-46.
- پدرام، ل.، «بوی خوش باغستان یوش در افغانستان»، آدینه، آبان 1370 ش./ نوامبر 1991 م.، ش 64، صص 18-24.
- پویا فارابی، ع.، «نگارشی بر مقدمات ادبیّات معاصر فارسی افغانستان»، در سبک و مکتب درادبیّات، کابل، 1367 ش./ 1988 م.، صص 41-76.
- همو، «زمینههای نوگرایی و دیگرگونی ادبیّات معاصر فارسی دری»، نقد و آرمان، ش 2، 1995، صص 8-22؛ ش 3، 1996، صص 8-31.
- رضوی، ع.، نثر دری افغانستان، سی قصّه، تهران، 1356 ش./ 1977 م. .
- طرزی، م.، مقالات محمود طرزی در سراج الاخبار افغانیه، به تصحیح ر. فرهادی، کابل، 1356 ش./ 1977 م. .
ب- لاتین
- F. Abdali, "The Tawr [April] Revolution and Revolutionary Literature in Afghanistan", Afghanistan Quartely 36/1, 1983, pp. 70-75.
- A Ghani, "The Persian Literature of Afghanistan, 1911-1978", in E Yarshater, ed., Persian Literature, Albany, N. Y. 1988, pp. 428-53.
- L. Nazemi, "Die modern prosa in Dari", in Geerken, ed., Modern Erzähler der Welt: Afghanistan, Tbingen and Basel, 1977, pp. 8-26.
- E. Pourhade, "Afghanistan's press and its Literary In fluence, 1897-1969", Afghanistan Journal 3/1, 1976, pp. 28-35.
منبع مقاله: گروه نویسندگان، (1391) ادبیّات داستانی در ایران زمین، ترجمه پیمان متین، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم.
بیشتر بخوانید :
داستان غربت
داستان کوتاه پس از انقلاب
پیشینهی تاریخی ادب داستانی در ایران
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}